حتی قلب خورشید هم به درد می آید
وقتی می بیند ، در روشنایی روز
به قلب پرنده های در پرواز شلیک می کنند
لب بچه ماهی ها را به قلاب می کشند
تا شب هنگام ، پدر خوانده ، در سالگرد تولدش
به تفنگ آویخته بر دیوار و
شاخ گوزن سر در خانه اش فخر بفروشد